- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
اگر چه مـادر تو، دخـتر پیـمبر نیست کسی حسینِ علی را چنین برادر نیست زلال علقمه، در حسرت تو میسـوزد کنار آبی و لبهای تفـته ات، تـر نیـست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
این کیست کربلا را، چون کوه طورکرده زهرا مگر از این دشت، یارب عبورکرده آراست چون که قامت، شد کربلا قیامت برپا هزار محـشر، تا نـفـخ صور کرده بر گرد خیمه عباس تا صبح می دهد پاس این مـاه کـربـلا را، دریـای نـور کـرده
: امتیاز
|
شهادت حضرت عباس علیه السلام
بر لب دریا لب دریا دلان خشکیده است ازعطش دلها کباب است و زبان خشکیده است کربلا بستان عشق است و شهامت ای دریغ کز سموم تشنگی این بوستان خشکیده است سوز بی آبی اثر کرده است بر اهل حرم هر طرف بینی لب پیر و جوان خشکیده است آه از مهمان نـوازانـی که در دشـت بـلا میزبان سیراب و کام میهمان خشکیده است دامن مادرچودریا اصغرش چون ماهی است کام مـاهی بر لب آب روان خـشکیده است نازم این همت که عباس آید از دریا ولی آب بر دوش است و لبها هم چنان خشکیده است گر ندارد اشک تـا آبـی به لبهـایـش زند چشمۀ چشم رباب از سوز جان خشکیده است بسکه می سوزم «مؤیّد» از غم آل علی نخـلۀ طبع من از سـوز بیان خشکـیده است
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
بی شک توصبح روشن شب های تیره ای خورشیدی وبه ظلمت این شام چیره ای تسـخـیـر کرده جـذبـۀ چشم تـو مـاه را بی خود که نیست تو قمراین عشیره ای حکـمـت دخـیل تـار عـبای تـو از ازل جـز بندگی ندیده کسی از تو سیـره ای قدر تو را کسی نشـناسد در ایـن مــقام وقـتی برای امـر شـفـاعـت ذخـیره ای ما را بس است وقت عبورازپل صراط از تـار و پـود بـیـرق تو دستگـیـره ای چــشم امید عـالم و آدم به دست توست باب الحسین هستی و پرچم به دست توست فردوس دل، همیشه اسیر خیال توست حتـی نگـاه آیـنـه محـو جـمـال تـوست تو سـاقی کـرامت و لطـف و اجـابـتـی این آب نیست زمزمه های زلال توست ایثار و پـایـمردی و اوج وفـا و صـبر تنها بیان مخـتصری از کـمـال توسـت در محضر امام تو تـسـلیم محضــی و والاتـرین خـصائـل تو امتـثـال توسـت فردا همه به منـزلتت غـبطه می خورند فردا تمام عـرش خـدا زیر بال توست باب الحـوائـجی و اجـابت به دست تـو تنها بخواه، عالـم هستی مجال توسـت ای آفـتـاب علـقـمـه: روحـی لک الـفـدا ای مه جـبین فاطـمـه: روحی لک الفدا ای آفـتاب روشـن شـب هـای عـلـقــمـه سـرو رشـید خوش قـد و بالای علقمه داده سـت مـشـک تـشـنه تـو آب را بهـا ای آبــروی آب، مـسـیــحـای عـقـلـمه وقـتی که چند مـوج عـلـیـل شریـعه را کرده ست خـاک پای تو دریای علـقمه لب تـشـنـۀ زیـارت لبهـات مانـده است آری نـگـفـتـه ای بـه تـمـنّــای عـلـقـمه امروز دسـت های تو افـتـاد روی خـاک تا پا بـگـیـرد از دل صحـرای علـقـمه با وعـده های مـادرت آسـوده خـاطـریم چـشـم امـیـد مـاست به فـردای علـقمه این عطریاس حضرت زهراست می وزد از سـمـت کـربلای تو، سـقـای علقمه شب های جـمعه نـالـۀ محـزون مـادری مـی آیـد از حــوالـی دریــای عـلـقـمـه ام الـبـنـین و فـاطـمه بــا قامـتی کـمـان این جا نشسته اند و شده آب روضه خوان فـرصت نـداد تا که لـبـی تر کـند گـلـو دارد به دست، ماه حرم، مشک آرزو می آیـد از کـنـار شـریعـــه شهـاب وار بسـته ست راه را به حـرم لشکـر عدو طـوفـان تـیـر مـی وزد از بیـن نخـل ها حـالا شـنـیدنی شده بـا مشک گـفـتگو: «بسته ست جان طفل صغیری به جان تو تو مـشک آب نه که تـویی جـام آبـرو ای مشک جان من به فدای سر حسین امـا تـو آب را بــرسـان تا خـیــام او» اما شکست ساغر وساقی زدست رفت جاری ست خون زباده چشمش سبوسبو با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت تـا بـا امـام خـود نـشـود بـاز رو بـرو تـنـهـا پـنـاه اهل حـرم بـر نگشته است می بارد از نگـاه سکـیـنه: عــمو عمو در خیمه اوج بی کسی احساس می شود خورشـید نـیـزه ها سر عبــاس می شود
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
ای چـشمـۀ مـحـبت عـالـم وجـود تـو باران كـرامتی ست به امـواج جود تو دنـیا بهـشتی است ز شرح معـطـرت هر جا كه بو كـنیم رسد بوی عـود تو دریـا نمـایـشی سـت ز اوج فـضائـلت پیچـیده موج موج در عـالم سرود تو سـقـا اگـر نـیـامده بــودی صـفا نـبود دریـا نـداشت جـلـوهگـری با نبـود تو پـیـشانی سـپـیـدۀ تو پــیـنه بـسـته بود از بـس زیـاد بـوده شـكـوه سـجـود تو با هر قنوت جلوه به هر آسمان دهی تو عبد صالحی كه خدا را نشان دهی هركس كه دید روی تورا چشم برنداشت این خانواده مثل تو دیگر قمر نداشت تا عرش سر كـشیـدهای ای قُـلـۀ ادب گرچه زمین ز اوج شكوهت خبرنداشت بر شانۀ تو پرچم باب الحـوائجی ست هرگز كسی زروی تو این نام برنداشت تكرارجنگهای تو صفین دیگری ست این جنگها به جز تو دلیر دگر نداشت پـرتـاب نــیـزۀ تـو نـظـیـری نـداشـته این عـلـقـمه به جز تو امیری نداشته دست خدا تو را به بلنـدا كشیده است رعـناتـرین صنوبر باغ آفـریـده است یك قطره بود و جلوۀ دریا شدن گرفت آبی كه از دهانۀ مشكت چـكـیده است بیهـوده نیست گریـۀ صبح طلـوع تو گرآفتاب غنچه ز دست تو چـیده است خیره شده به سمت تو چشمان آسمان حتماً شبـیه روی تو ماهی ندیده است مولا ببـین تو شـوق طواف فـرات را دیگرچه عاشقانه به كعبه رسیده است هر روزوشب به گرد مزارت طواف اوست پائیـن پای مرقـد تو اعـتـكـاف اوسـت دریا نـشـسته زیر قـدمهای مشـك آب باموج، بوسهها زده بر پای مشك آب زخمت كه خنده میزند او گریه میكند خونابه میچـكد ز سراپای مشـك آب بر شانههای خستهات اكنون نشسته است چندین نگاه غرق عطش جای مشك آب از چـشمهای پارۀ مشكت امید ریخت تا تیر گـشت محـو تماشای مشـك آب لب تشنه روی خاك اگر مانده غم مخور بـانـوی آب هـا شـده سـقـای مشك آب ای كاش دست های شما بر زمین نبود آقــا چـقـدر خوب شد اُمالـبـنـین نـبود گویا كه چشم علقمه درخواب مانده بود سقای دشت تب زده بی آب مانده بود دریا كه از نوازش دست تو آب خورد در اوج تشنگیِ تو سیـراب مانـده بود گهوارهای زدست عطش تاب میگرفت چشم انتظار آب چه بی تاب مانده بود باران تیر بود تـو را دوره کرده بود دریـا میان حـلـقـۀ مـرداب مـانـده بود آن جا که می گریست کنار تو آفـتـاب زخمی عمیق بر سر مهتاب مانده بود با یـاد قـبـر کوچکت ای آیــۀ رشـیـد آهی بلند بر لب هر سـرو قـد کـشـید
: امتیاز
|
شهادت حضرت عباس علیه السلام
علت رحــلت اربـاب کهنسـال اینجاست پی گودال مگردیـد کــه گودال اینجاست علقمه منطق تاریـخ بــه هـم می ریــزد روضۀ خنجر و گودال ازامسال اینجاست کودکان در پی همبازی خود می گردند برسانیـــد خبر ســـاقی اطفــال اینجاست ضربه برفرق عمومنشاء تاریخ عزاست اولین مرحله ی غارت خلخـال اینجاست بعد عباس، حـرم امنیـــتش کامل نیست موسم ریختـــن کعبه ی آمـــال اینجاست گرچه افتاده ای از اسب، برادر برخیز فاطمه مادرمان خسته و بی حال اینجاست
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت عباس علیه السلام
بر سر نعـش گـل اُمِّ بنـیـن غـوغـا شد همـه گـفـتند:حــسین بن عـلی تـنـهـا شد تا که حیرت زده دردشت دو دستت دیدم گفـتـم از یوسف من یک اثری پیدا شد صوت ادرکـنی تو گم شده در هلهله ها این چه شوریست که درلشگریان برپا شد تا که دیـدم بدنت را، کمرم درد گرفت خیز از جا و ببـین پشت حسینت تا شد از بلندای قدت جای دو لب باقی نیست این همه تـیـر کجـای بـدن تو جــا شد؟ باچه بغضی زده این ضربه، خدا میداند که ز فـرق سـر تـو تا بـه ابـرو وا شد صـورت تو اثـر از چـادر خـاکی دارد گـوئـیـا سـجـده تـو بـر قـدم زهــرا شد گوئیا لشگـری از پـیکـر تو رد شده اند زیـر پـا خـطـبـه تـرویـه تو امـضا شد بین یک دشت تنت ریخته صاحب علمم صحنه قـتـلـگـهت علـقـمه نه، دریا شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
از کار عشـــق این گـره بـستـه وا نشد باب الحـوائـج هـمـه حاجـت روا نـشد بـسـتـنـد راهـهای حـرم را به روی او می خواست تا حرم ببـرد آب را نشد دسـتان او جـــدا شده از پیـکـرش ولی یک لحظه مشک ازکف سقا رها نشد نـاگاه مـشـک آب اباالـفـضـل را زدنـد یـعــنی فـرات قـسـمـت آل عـبا نـشـد با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت راضی به دل شکـسـتگـی بچه ها نشد ضرب عمود تا دل ابروش را شکافت فـرق کـسی شـبـیـه سـر او دوتـا نشد با صـورت آفتاب حرم، بر زمین فـتاد آن بـازوی قـلـم شـده مشکل گشا نشد شکر خـدا که پـیکر او در شریعه ماند پـامـال نـعـل تـازه غـروب بـلا نـشـد دیگر نصیب اهل حرم خسته حالی است بزم شراب... جـــای علمدار خالی است
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
رخصـت بـده از داغ شـقـایـق بنـویسـم از بـغــض گـلــوگـیـر دقـایـق بـنـویـسـم می خواهم از آن سـاقی عاشق بنـویسم نم نـم به خـروش آیم و هـق هـق بنویسم دل خون شد و از معرکه دلدار نیامد " ای اهل حرم میر و علمدار نیامد" درهر قدمت هر نفست جلـوۀ ذات است وصــف تو فراتر ز شعور کلمـات است درحسرت لب های تولبهای فرات است عالم همه از این همه ایثار تو مات است از علقمـــه با دیــدۀ خــونــبـار نیــامــد " ای اهل حرم میر و علــمــدار نیامد" سقا تـــویی و اهــل حرم چشـم به راهت دل ها همـــه مست رجـز گاه به گاهت هرچند تو بودی وعطش بود و جراحت دلـــواپس طفـــلان حــرم بـــود نگـاهت سقای ادب جــــلوۀ ایـــثار نیـــامــد " ای اهل حرم میر و علمدار نیامد " افتاد نگاه تــو به مهتـــاب دلـش ریخت وقتی به دل آب زدی آب دلـش ریخـــت فرق تو شکوفا شد وارباب دلش ریخت ازسجدۀ خونیـن تو محراب دلش ریخــت صد حیف که آن یار وفـــادار نیامد " ای اهل حرم میر و علمدار نیامد" انگار که در علقـــمه غوغا شده آری خونبارتریـــن واقـــعه بر پــا شــده آری در بزم جنـــون نوبـــت سقا شده آری دیـــگر پســـر فاطمـه تـــنها شـــده آری این قافله را قـــافله ســــالار نــیامد " ای اهل حرم میر و علمدار نیامد " ای علقمه از عطر تـــو لبــریز برادر ای قصه دست تــو غم انــــگیز بـــرادر بعد ازتو بهارم شــده پاییــــز بــرادر بـرخیـــز حسیـــن آمده برخـــیز بـــرادر عبــاس تریـــن حـــیدرکرار نیامد "ای اهل حرم میر و علمدار نیامد "
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
ای تک سوار یک دله روحی لک الفداء پـشـت و پـنـاه قـافـله روحی لک الـفداء لحـظـه به لحـظه سیرۀ ناب حـسینی ات بر عشق و عقل تکمله روحی لک الفداء گرد لـب تـو کوثـر و تـسنـیم و سلسبیل گرم طواف و هروله روحی لک الفداء حالا بـبـیـن مـیـان حـرم از تب عـطش برپاست شور و ولوله روحی لک الفداء بـا مشـک تـشـنـه اذن سـقایت گرفته ای خون گشته قلب حوصله روحی لک الفداء حس کـرد دست تـو خنکای شـریعه را اشک تو کرد از او گله روحی لک الفداء سیراب گشت مشک تو و پر کـشیده ای سمت خـیام صد دلـه روحی لـک الفداء حـالا سـپاه روبـرویت صـف کـشیده اند سخت است طیّ مرحله روحی لک الفداء با نـیزه و عمود و سه شعبـه رسانده اند خود را به این مقـاتله روحی لک الفداء ناگـاه از یـسار و یمـیـن قُـطّعـت یـداک برخاست بانگ هلهله روحی لک الفداء رفـتـند تا که رخت اسارت بـه تن کـنند بـعد از تـو اهل قـافله روحی لک الفداء میدوخت چشم حسرت خود را به چشم تو دستـی میـان سلـسـله روحی لک الفداء این قـبر کـوچک تو و آن قـامت رشید! سخت است این معادله روحی لک الفداء
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
بـوی بهـشت آید از تـربت با صفـای تو عرض سلام میکند، کعبه به کربلای تو در قطرات خون تو گریۀ بی صدای من در نی اسـتـخـوان من نالـۀ نـیـنوای تـو آه بدم، که دم بدم نـاله بـر آرم از جگـر اشک بده، که روزوشب گریه کنم برای تو زخم تن تومیزند خنده به تیر و نیزه ها نیزه و تیر می کند گریه به زخم های تو ای به گلوی فاطمه، بغض غمت گره شده با چه گنه بریده شد دست گره گشای تو بر لب ماست ذکر تو، در تن ماست زخم تو درسر ماست شور تو،در دل ماست جای تو آب شراره میشود، یـاد گلوی تشنهات بحر ز شدت عطش، سر شکند به پای تو دخت علی که کوفه شد، کرب وبلا زخطبهاش گوش شده که بشنود از سرنی، صدای تو کوه به سنگ سر زده، سنگ به گریه آمده کزچه خضاب شد به خون،صورت دلربای تو
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
تـو از عـشـیـره نوری ز ایـل مهـتـابی که هر کجا بروی خـاضعانه می تابی لـجـام وحـشی امـواج رام دسـت تـوأند تو از طـوایـف پـیـغـمبـران گـردابـی بدون اذن تو خاک، آب هم نخواهد خورد تو پـیـر مـعـنـوی بـاد و خاکی و آبی به علقـمه که تو با بـال پَـرزدی گـفـتـم تو از قـبـیـلـۀ تـصـویرهـای بـی قـابی حسین روی تو خم شد به سجده و افتاد از آن زمان همه گفتند مُهر محـرابی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام ( امان نامه )
ای حـرمـت قـبــلـۀ حـاجــات مـا یـاد تـو تـســبـیح و مـنـاجات مـا تــاج شــهــیــدان هـمـه عـالـمـی دست عـلـی، مـاه بنـی هـاشـمی هـم قــدم قــافــلـه ســالار عـشـق سـاقـی عشـاق و علمـدار عشـق سـرور و ســالار سـپـاه حـسـیـن داده سر و دست بـه راه حـسیـن عــمّ امــــام و اخ و ابـــن امـــام حـضـرت عـبـاس عـلـیـه الـسلام ای عــلـم کـفـر نگــون سـاخـتــه پــرچــم اســلام بــر افـراخـتـــه مکتب تو مکتب عشق و وفاست درس الفبای تو صدق و صفاست شـمع شـده، آب شـــده، سـوخـتـه روح ادب را، ادب آمـوخـتــــــه آب فـرات از ادب تـوسـت مـات موج زنـد اشـک به چشـم فـرات یـاد حـســین و لـب عـطـشـان او و آن لـب خـشـکـیـدۀ طـفـلان او ساقی کوثر پدرت مرتضی است کار تو سـقـایی کـرب و بـلاست هرکه به دردی و غمی شد دچار گوید اگر یک صد و سی و سه بار ای عـلـم افــراشـته در عـالـمیـن اکشف یـا کـاشف کرب الحسیـن از کـرم و لـطـف جـوابـش دهـی تــشــنــه اگـــر آمـده آبـش دهـی چــون نـهــم مــاه محــرم رسـیـد کار بـدانجــا که تو دانـی کـشـید از عـقـب خـیـمـۀ صـدر جـهــان شــاه فــلک جــاه مـلـک آشـیـان شــمـر بـه آواز تــو را زد صـدا گـفـت کـجـائــیـــد بــنـو اخــتـنـا تــا بـــرهــانــنــد زهـنـگـامـه ات داد نـشــان خـط امــان نــامـه ات رنـگ پــریــد از رخ زیـبـای تو لـرزه بــیـفـتــاد بـر اعـضای تو من به امان بـاشـم و جـان جـهان از دم شمـشـیر و سنان بی امان؟ دست تو نگـرفت امـان نــامـه را تـا که شـد از پیـکـر پـاکـت جـدا مزد تو زین سوخـتن و سـاخـتـن دست سپـر کـردن و سر باخـتن دست تـو شد دسـتــه شـه لافـتـی خـط تــو شــد خـط امـــان خــدا ای بـه فـدای سـر و جـان و تنت ویـــن ادب آمـدن و رفـــتــنـــت مدح تو این بس که شه ملک و جان شــاه شــهــیــدان و امــام زمـان گـفـت بـه تــو گـوهــر والا نـژاد جــان بــرادر بـه فــدای تـو بـاد شـه چـو بـه قــربـان بـرادر رود کیست" ریاضی" که فدایت شود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت عباس با سیدالشهدا علیه السلام
آمـدم آب به خـیـمـه بـرسـانـم کـــه نشد چقدرغصه وغم خوردم ازاین غم که نشد! تیرِ نامرد اگر یـــاور مشکــــم می شد میشد این آب شود چشمه ی زمزم که نشد حیف شد چیز زیادی به حرم راه نبود سعی کـــــــردم بدنم را بکشـــــانم که نشد تا دو دستم به بدن بود عـلـم بر پا بود خواستم حفظ شود بــیرق و پرچم کـه نشد سعی کردم که نیفتم ز روی اسب ولی ضربه آنقدر شتابان زد و محکـــم که نشد گفتم این لحظۀ آخر که درآغوش توام لا اقل روی تـــــو را سیر ببینــــم که نشد بگو از من بــــــه رقیه که حلالم بکند آمــدم آب به خیـــــمه برســانــــــم که نشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
امشب شب توسّل ما بر دو دست توست در عشق حرف اوّل دفتر دودست توست تا مشک خالـی تو شود پُـر ز اشک ما رزق تمام گریه کنان بر دو دست توست ای دست انـبــیـاء و ملائـک دخـیـلـتان باب المراد تا خود محشر دودست توست ای مسـتجـار حضرت اربـاب، الدّخـیل زیبا قـمر، امـید بـرادر دو دست توست ای مسجدی که وقف شـدی بـر حسینیه گلدسته های نذری مادر دو دست توست شمـشـیر زن بیا و به نیــزه بـسـنده کن چون ذوالفقارحضرت حیدردودست توست معـجـر نمی کشد احــدی از ســر کسی وقتی دخیل گوشۀ معجر دودست توست حتماً در علـقـمه پــدر مشک می شـوی با لشگری همیشه برابر دو دست توست مشکت به دست راست ونیزه به دست چپ مبهوت کار جنگی ات آخردودست توست وقتی که از بدن شود این دست ها جـدا باید که خوانــــد فاتحـۀ طـفـل خـیمه را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیهالسلام
نـاز این دلبر خوش چهره کشیدن دارد نـمک عشق ابـاالـفـضل چـشیـدن دارد تیغ کافیست، ترنج از سر راهم بردار مات یوسف شدن انگشت بریـدن دارد راضی ام! زلف بیفشان و زمین گیرم کن صید تـو ظـرفـیـت درد کـشـیـدن دارد هروله سعی وصفا، یاد تو انداخت مرا صحن بین الـحـرمیـن ست دویدن دارد حق بده،دست به سوی کمرش بُردحسین داغ تـو داغ بـزرگی ست، خمیدن دارد اضطراب حرم ازتشنگی مشک تو نیست بی عـلـمـدارشــدن، رنگ پــریدن دارد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
ای دلــبــر زبـانـزد آئــیــنـههــای نــور هر لحظه روشنی، بدرخشی به پای نور هفت آسمان شکــوه تو را جلوه میدهد ای نـور با شکـوه تـوئـی ماجــرای نور از هــالـۀ وجــود تــو مـاه آفــریــدهانـد از روشـنای هر سـخـن تو دعـای نـور ای آشـنـای سـبـز ولایـت بـه شـوق تـو بـاید زمـین تـرانـه بــخـواند بـرای نـور پـشـت ســری و سـایــۀ نــور بـرادری آری چه دیدنی است زمین با دو آیه نور ای حضرت زلال، وجودت مطـهر است تو چشمهای زلالیت ازحوض کوثر است ای چـشـمـۀ مـحـبـت عــالـم وجـود تــو باران کرامتی است به امـواج جــود تو دنـیـا بهـشـتـی است ز شــرح معـطرت هر جا که بو کـنـیم رسـد بوی عـود تو دریـا نـمـایـشی است ز اوج فـضـائـلـت پیـچـیده مـوج مـوج در عـالم سرود تو سـقـا، اگـر نـیـامـده بـودی صـفـا نـبـود دریـا نـداشـت جـلـوهگـری بــا نـبـود تو پـیـشـانی سـپـیـدۀ تـو پـیـنـه بـستـه بـود از بـس زیـاد بـوده شـکــوه سـجـود تـو با هر قـنوت جلـوه به هـر آسمان دهـی تو عـبد صالحی که خدا را نشــان دهی هر کس که دید روی تورا چشم برنداشت این خانواده مثل تو دیـگر قـمـر نداشت تا عـرش سـر کـشیـدهای ای قــلـۀ ادب گرچه زمین زاوج شکوهت خبر نداشت بر شانۀ تو پرچـم باب الحوائـجـی است هرگز کسی ز روی تو این نام برنداشت تکرارجنگهای تو صفین دیگری است این جنگها به جز تو دلیر دگر نداشت پـرتـاب نـیـزه ی تو نـظـیـری نـداشـتـه این عـلـقــمـه به جـز تو امیـری نداشته
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیهالسلام
وقتی عـطش مشام حرم را دچـار کرد آثـار زخــم را به جـگـر آشـکـار کـرد شیری گرفت در کف خود جان مشک را اسبی دوید و صاحب خود را سوار کرد آن قدر نـافـذ است نگـاهـش که با نگاه هر کس که در مقابلش آمد شـکار کرد از هیبت تو لـرزه به جان ستـم نشـست بـایـد بـه این دلاوریـت افـتـخــار کـرد نـا بـاورانـه از ســر بـازو بـریــده شـد دستی که نهر علـقمـه را بی قـرار کرد پشتم شکـست و مـاه دچار خـسوف شد طوفان گرفت و روز مرا شام تار کرد ای مـاه مـن امـیـد به خـیـمه رسـیـدنت یک دشت را به راه تو چشم انتظار کرد در دست ها به جای النـگـو طـنـاب شد از گـوش ها نصیب عدو گـوشوار کرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
آمد صـدای نـاله، صدائی کـه آشنـاست صحرا پُر از ندای غـم انگیـز یا اخاست غم بر دل حسین نشست و به اشک دید این عطر غم ز علقمه پیچیده در فضاست براسب خود نشست و صدا زد شتاب کن امـید ایـن حـرم به غــم و درد مبتـلاست در بـیـن راه نـالـه زد ای سـاقـی حـرم دستت فتاده است به خاک و تنت کجاست آمـد کـنـار عـلـقـمـه و روی خـاک دیـد آن تشنـه را که لعل لبش چشمـۀ بـقاست دستی گرفت بر کمر و گریه کرد ودید دستی به تن ندارد و فرق گلش دوتاست نـاگـه صــدای نـالـۀ زهــرا بـلـنــد شـد می دید عرش و فرش ازایـن ناله درعزاست آمـد به سـوی خیمه، خمیده کمر، ولـی بشـنید ناله ای که پدر جان عمو کجـاست رو کـرد سـوی خیـمـۀ سقـا و تشـنگان دیدند خیمه ای که به روی زمین رهاست یک باره شعلـه بـر دل اهــل حـرم فـتاد اشک آمـد و ز دست «وفائی» قلـم فتاد
: امتیاز
|
شهادت حضرت عباس علیه السلام
آب از خجـالت لـب خشک تـو آب شــد دریا ز اشک سرخ تو رویش خضاب شد وقتـی که آب را بـه روی آب ریـخـتـی در آتـش دلـت دل دریـــــا کــبــاب شــد آب فــرات آبــــرو از دســت داده بــود وقتی چکیـد اشـک تو در آن گـلاب شد هر موج، پیش چشم تو چون کوه آتشی هـر جـرعه یک تلظّـیِ طفـل ربـاب شد در پیش تیـرها چو کـمان قـامتت خمـید از بسکه پیـکـرت سپـر مشـک آب شد وقـتی برای غربت تو مشک گریه کرد مـانــنــد دود در نـظــرت آفــتــاب شــد آخـر نـه منـع آب ز مهـمـان بـود گـنـاه چون شد که این گناه به کوفی ثواب شد؟ "میثم"! بریز خون دل از دیده بیحساب زیرا بـه اهـلبـیت، سـتـم بـیحسـاب شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
عشق نكهت ز گلستـان تو دارد عـباس جلوه از مهـر درخشـان تو دارد عباس ادب و غیرت و مردی ز ازل تا به ابـد حیرت از شوكت و ایمان تو دارد عباس ابر از چـشـم تو آمـوخـتــه بـاریـدن را آسمان چشم به چشمـان تو دارد عبـاس عشق وایمان و جوانمردی وایثار و شرف تا ابـد تكـیـه به دسـتـان تـو دارد عباس ای كه فرمـانبـر سـالار شهیـدان بودی آسمـان گـوش به فرمان تو دارد عباس شور ایمان و محّبت به حسیـن بن علی ریشه در هستی و درجان تو دارد عباس شب عاشور چه گفتی توبه دشمن كه جهان حیرت از غیرت و وجدان تو دارد عباس ساحل شط فرات از غم توغرق غم است علـقمـه نكهت هجـران تـو دارد عـباس آب گرطوف حریم تو كند تا صف حشر خجلتی از لب عطـشـان تو دارد عباس هر شهیدی كه سر از خاك لحد بردارد حسرت از رُتبه و عنوان تو دارد عباس با شهـادت تو به معراج رسیدی و فلك بی جهت چشـم به پاپان تو دارد عـباس تـو پـنـاه همــۀ عـالـمـی و هـر دل پاك خـانه در گـوشـۀ ایـوان تـو دارد عباس كـعـبـۀ حـاجـت و امیـد دل خـلـق توئی درد، امـیـّد ز درمـان تـو دارد عـبـاس چه به دنیا چه به عقبی چه ندارد دردست هر كسی دست به دامان تو دارد عباس سبب خیر دو دنیای« وفائی»شده است آبـروئی كــه ز احسـان تو دارد عـباس
: امتیاز
|